وبلاگ شخصی وحید بهرامی
می خواهم خاطرات و افکارم را بنویسم.
وقتی آدم حواسش پرته، می دونید چی می شه؟ خیر سرم امروز امتحان زبان داشتم. برخلاف همه امتحانا که سر ساعت 10 شروع می شه این امتحان به خاطر هماهنگ بودن ساعت 8 شروع شد. منه گیج صبح بلند شدم دست و صورتم و شستم، نشستم پای درس خوندن اصلاً حواسم نیست که امتحان ساعت 8 قراره شروع بشه. تا ساعت 9 نشستم خوندم بعدشم آروم آروم پیاده رفتم به سمت مدرسه. ساعت ده رسیدم، دیدم همه دارن بر می گردن. گفتم مگه امتحان تموم شد؟ گفتن: ساعت خواب، امتحان ساعت 10 شروع شده ها. با خودت چند چندی؟!!!! خلاصه رفتیم تو دیدم بله، امتحان تموم شده و دارن جمع می کنن. رفتم پیش ناظم می گه ماجرا از این قراره. اون کلی با هم صحبت کرده که: ما برگه چاب کردیم دادیم دستون، گفتیم ساعت 8 صبح امتحانه باز تو الان اومدی؟ گفتم کاری که شده، چه کنیم. خلاصه با ناظم فنی و معلم زبان گفتمان ها کردن بعدش سه تا صفحه سوال با یه پاسخ نامه به من دادن گفتن دقیقاٌ 25 دقیقه وقت داری جواب بدی. من سریع جواب دادم و برگه رو دادم. خدا رو شکر تو هرچی ضعیف هستم توی این یه قلم یعنی زبان انگلیسی مادر زاد قوی هستم. اما تا غول ریاضی رو که باهاش شنبه قرار ملاقات دارم زمین نزنم خیلام راحت نمی شه.
گفت: برو بشین ته سالن تا بیام.
Power By:
LoxBlog.Com |